انتخاب اندازه تصویر:
انتخاب جنس تصویر:
درباره انواع چاپ
ژاک لوئیس دیوید
فرانسوی، 1748 - 1825
ژاک لوئیس دیوید نقاش فرانسوی به سبک نئوکلاسیک بود که به عنوان نقاش برجسته آن دوران شناخته می شد. در دهه 1780 برند مغزی نقاشی تاریخ او تغییر ذائقه را به دور از بیهودگی روکوکو به سمت ریاضت و شدت کلاسیک و احساس تشدید نشان داد که با فضای اخلاقی سالهای پایانی رژیم باستانی هماهنگ شد.
دیوید بعداً از حامیان فعال انقلاب فرانسه و دوست ماکسیمیلیان روبسپیر (1758-1794) شد و عملاً یک دیکتاتور هنر در جمهوری فرانسه بود. او که پس از سقوط روبسپیر از قدرت به زندان افتاد، پس از آزادی با رژیم سیاسی دیگری همسو شد: رژیم ناپلئون، اولین کنسول فرانسه. در این زمان او سبک امپراتوری خود را توسعه داد که به دلیل استفاده از رنگ های گرم ونیزی قابل توجه بود. پس از سقوط ناپلئون از قدرت امپراتوری و احیای بوربن، دیوید خود را به بروکسل تبعید کرد، سپس در پادشاهی متحده هلند، جایی که تا زمان مرگش در آنجا ماند. دیوید شاگردان زیادی داشت، که او را قویترین تأثیر را در هنر فرانسه در اوایل قرن نوزدهم، بهویژه نقاشی آکادمیک سالن، تبدیل کرد.
ژاک لوئیس دیوید در 30 اوت 1748 در یک خانواده مرفه فرانسوی در پاریس به دنیا آمد. هنگامی که حدود 9 سال داشت پدرش در یک دوئل کشته شد و مادرش او را نزد عموهای معمار مرفه خود رها کرد. آنها این کار را انجام دادند که او تحصیلات عالی را در کالج کواتر-ملت ها، دانشگاه پاریس دریافت کرد، اما او هرگز دانشجوی خوبی نبود - او یک تومور در صورت داشت که مانع صحبتش می شد، و او همیشه مشغول نقاشی بود. او دفترهایش را با نقاشی پوشانده بود و یک بار گفت: "من همیشه پشت صندلی مربی پنهان می شدم و در طول کلاس نقاشی می کشیدم". به زودی او تمایل داشت نقاش شود، اما عموها و مادرش می خواستند او معمار شود. او بر مخالفت ها غلبه کرد و برای آموختن نزد فرانسوا بوچر (1703-1770)، نقاش برجسته آن زمان، که از بستگان دور نیز بود، رفت. بوچر یک نقاش روکوکو بود، اما ذائقهها در حال تغییر بود و مد روکوکو جای خود را به سبک کلاسیکتری داد. بوچر تصمیم گرفت که به جای سرپرستی دیوید، دیوید را نزد دوستش جوزف-ماری وین (1716-1809)، نقاشی که واکنش کلاسیک به روکوکو را پذیرفته بود، بفرستد. در آنجا، دیوید در آکادمی سلطنتی، واقع در محلی که اکنون موزه لوور است، شرکت کرد.
هر سال آکادمی به دانشجوی ممتاز جایزه معتبر Prix de Rome اعطا می کرد که هزینه اقامت 3 تا 5 ساله در رم را تأمین می کرد. از آنجایی که هنرمندان اکنون سبکهای کلاسیک را مرور میکردند، این سفر به برندگان فرصتی داد تا بقایای دوران باستان کلاسیک و آثار استادان رنسانس ایتالیایی را در دست مطالعه کنند. آنها که پانسیونر نامیده میشوند در پاسگاه آکادمی فرانسه در رم، که از سالهای 1737 تا 1793 کاخ مانچینی در ویا دل کورسو بود، مستقر بودند. دیوید سه تلاش متوالی برای برنده شدن جایزه سالانه انجام داد (با مینروا مبارزه با مریخ، دیانا و آپولو که بچههای نیوب را میکشد و مرگ سنکا) که هر شکست ظاهراً به کینه مادامالعمر او نسبت به موسسه کمک میکرد. دیوید پس از دومین فقدان خود در سال 1772 دست به اعتصاب غذا زد که دو روز و نیم طول کشید تا اینکه دانشکده او را تشویق به ادامه نقاشی کرد. با اطمینان از اینکه اکنون از حمایت و پشتیبانی لازم برای بردن جایزه برخوردار است، تحصیلات خود را با اشتیاق فراوان از سر گرفت - اما سال بعد نتوانست دوباره جایزه رم را برنده شود. سرانجام، در سال 1774، دیوید جایزه روم را به دلیل قدرت نقاشی خود از Erasistratus کشف علت بیماری آنتیوخوس، موضوعی که توسط داوران تعیین شده بود، دریافت کرد. در اکتبر 1775 او با مربی خود، ژوزف ماری وین، که به تازگی به عنوان مدیر آکادمی فرانسه در رم منصوب شده بود، به ایتالیا سفر کرد.
زمانی که دیوید در ایتالیا بود، بیشتر آثار استادان قرن هفدهم مانند پوسین، کاراواجو و کاراچی را مطالعه کرد. دیوید اگرچه اعلام کرد "عتیقه مرا اغوا نمی کند، فاقد انیمیشن است، حرکت نمی کند"، دوازده کتاب طراحی را با نقاشی هایی پر کرد که او و استودیوی خود تا پایان عمر از آنها به عنوان کتاب نمونه استفاده کردند. او با نقاش رافائل منگز (1728-1779) آشنا شد که با تمایل روکوکو به شیرین کردن و بی اهمیت جلوه دادن موضوعات باستانی مخالف بود و در عوض از مطالعه دقیق منابع کلاسیک و پیروی دقیق از مدل های باستانی حمایت می کرد. رویکرد اصولی و تاریخی منگ در بازنمایی موضوعات کلاسیک عمیقاً بر نقاشی دیوید پیش از انقلاب، مانند The Vestal Virgin، احتمالاً از دهه 1780 تأثیر گذاشت. منگز همچنین دیوید را با نوشتههای نظری مربوط به مجسمهسازی باستانی توسط یوهان یواخیم وینکلمان (1717-1768)، محقق آلمانی که بهعنوان بنیانگذار تاریخ هنر مدرن شناخته میشود، آشنا کرد. به عنوان بخشی از جایزه روم، دیوید در سال 1779 از خرابه های تازه حفاری شده پمپئی بازدید کرد، که این باور او را عمیق تر کرد که تداوم فرهنگ کلاسیک شاخصی از قدرت مفهومی و رسمی ابدی آن است. در طول این سفر، دیوید همچنین مشتاقانه نقاشان رنسانس عالی، رافائل ما را مطالعه کرد
king تأثیر عمیق و ماندگاری بر هنرمند جوان فرانسوی گذاشت.
اگر چه همطلبان دیوید در آکادمی به سختی میتوانستند با او کنار بیایند، اما به نبوغ او پی بردند. مدت اقامت داوید در آکادمی فرانسه در رم یک سال تمدید شد. در ژوئیه 1780 به پاریس بازگشت. در آنجا، او افرادی را یافت که آماده بودند از نفوذ خود برای او استفاده کنند و او به عنوان عضو رسمی آکادمی سلطنتی انتخاب شد. او دو نقاشی برای آکادمی فرستاد و هر دو در سالن 1781 گنجانده شدند که افتخاری بزرگ بود. او مورد ستایش نقاشان مشهور معاصرش قرار گرفت، اما مدیریت آکادمی سلطنتی با این جوان تازه کار بسیار خصمانه بود. پس از سالن، پادشاه به دیوید اقامتگاهی در لوور اعطا کرد، امتیازی کهن و بسیار مورد نظر هنرمندان بزرگ. زمانی که پیمانکار ساختمان های پادشاه، ام پیکول، با دیوید هماهنگ می کرد، از هنرمند خواست تا با دخترش، مارگریت شارلوت، ازدواج کند. این ازدواج برای او پول و در نهایت چهار فرزند به ارمغان آورد. دیوید حدود 50 شاگرد خودش را داشت و از طرف دولت مأمور شد تا نقاشی "هوراس که توسط پدرش دفاع می شود" را بکشد، اما به زودی تصمیم گرفت: "فقط در روم می توانم رومی ها را نقاشی کنم." پدرشوهرش پول مورد نیاز سفر را فراهم کرد و دیوید به همراه همسر و سه تن از شاگردانش به رم رفت که یکی از آنها به نام ژان ژرمن دروآیس (1763–1788) برنده جایزه رم بود. آن سال.
در رم، دیوید سوگند معروف خود را در سال 1784 نقاشی کرد. در این قطعه، هنرمند به ارزشهای روشنگری اشاره میکند و در عین حال به قرارداد اجتماعی روسو اشاره میکند. آرمان جمهوری خواهی ژنرال با قرار گرفتن هر سه پسر در انطباق با پدر، به کانون اصلی نقاشی تبدیل شد. سوگند بین شخصیتها را میتوان بهعنوان اقدامی برای اتحاد مردان با الزام دولت خواند. موضوع نقشهای جنسیتی نیز در این قطعه آشکار میشود، زیرا زنان در هوراتی به شدت با گروه برادران مخالف هستند. داوود پدر را با پشت به زنان به تصویر می کشد و آنها را از سوگند باز می دارد. همچنین به نظر می رسد که در مقیاس کوچکتر و از نظر فیزیکی از چهره های مرد جدا شده باشند. مردانگی و نظم و انضباط مردانه که توسط موضع گیری های سفت و سخت و مطمئن مردان به نمایش گذاشته می شود نیز به شدت در تضاد با نرمی خمیده و خروشان زنانه ایجاد شده در نیمه دیگر ترکیب است. در اینجا ما شاهد تقسیم واضح ویژگیهای مرد و زن هستیم که جنسیتها را به نقشهای خاص تحت دکترین رایج روسو در مورد «حوزههای مجزا» محدود میکرد.
این آرمان های انقلابی در توزیع عقاب ها نیز نمایان است. در حالی که سوگند هوراتی ها و سوگند زمین تنیس بر اهمیت از خود گذشتگی مردانه برای کشور و میهن پرستی تأکید می کنند، توزیع عقاب ها از خودگذشتگی برای امپراتور (ناپلئون) و اهمیت شکوه میدان نبرد می خواهد.
در سال 1787، دیوید مدیر آکادمی فرانسه در رم نشد، این سمتی بود که او بسیار می خواست. کنت مسئول انتصابات گفت که دیوید خیلی جوان است، اما گفت که در 6 تا 12 سال از او حمایت خواهد کرد. این وضعیت یکی از مواردی است که باعث میشود او در سالهای آینده به آکادمی انتقاد کند.
برای سالن 1787، دیوید مرگ سقراط معروف خود را به نمایش گذاشت. "سقراط که به مرگ محکوم شده است، قوی، آرام و در صلح، در مورد جاودانگی روح بحث می کند. او در محاصره کریتون، دوستان و شاگردان غمگینش، مشغول تدریس، فلسفه ورزی و در واقع شکرگزاری خدای سلامت، اسکلپیوس، برای این کار است. شوکران دم میکند که مرگی آرام را تضمین میکند... همسر سقراط را میتوان دید که به تنهایی بیرون از اتاق غمگین است و به دلیل ضعفش از کار برکنار شده است. منتقدان سقراط را با سقف سیستین میکل آنژ و بیت رافائل مقایسه کردند و یکی پس از ده بازدید از سالن، آن را «به تمام معنا کامل» توصیف کرد. دنیس دیدرو گفت که به نظر می رسد او آن را از روی نقش برجسته باستانی کپی کرده است. این نقاشی با فضای سیاسی آن زمان بسیار هماهنگ بود. برای این نقاشی، دیوید توسط یک "آثار تشویقی" سلطنتی تجلیل نشد.
دیوید برای نقاشی بعدی خود، «لیکتورها اجساد پسرانش را برای بروتوس می آورند» خلق کرد. کار جذابیت فوق العاده ای برای آن زمان داشت. قبل از افتتاح سالن، انقلاب فرانسه آغاز شده بود. مجلس ملی تأسیس شده بود و باستیل سقوط کرده بود. دربار سلطنتی نمی خواست تبلیغات مردم را تحریک کند، بنابراین همه نقاشی ها قبل از آویزان شدن باید بررسی می شدند. پرتره دیوید از لاووازیه، که یک شیمیدان و فیزیکدان و همچنین یکی از اعضای فعال حزب ژاکوبن بود، به دلایلی توسط مقامات ممنوع شد. وقتی روزنامهها گزارش دادند که دولت اجازه نمایش «لیکتورها اجساد پسرانش را برای بروتوس میآورند» را نداده بود، مردم خشمگین شدند و خانواده سلطنتی مجبور به تسلیم شدند. . این نقاشی لوسیوس جونیوس بروتوس، رهبر روم را در حال غمگینی برای پسرانش نشان می دهد. پسران بروتوس برای سرنگونی حکومت و بازگرداندن سلطنت تلاش کرده بودند، بنابراین پدر برای حفظ جمهوری دستور مرگ آنها را داد. بروتوس مدافع قهرمان جمهوری بود و خانواده خود را فدای خیر جمهوری کرد. در سمت راست، مادر دو دخترش را در آغوش گرفته است و پرستار در سمت راست در مضطرب دیده می شود. بروتوس در سمت چپ نشسته، تنها، در حال فکر کردن است و ظاهراً اجساد پسرانش را بیرون میاندازد. دانستن اینکه چه کاری برای کشورش بهترین بوده است، اما وضعیت تنشآمیز پاها و انگشتانش آشفتگی درونی او را آشکار میکند. کل نقاشی یک نماد جمهوری خواه بود و واضح است که در این زمان ها در فرانسه معنای بسیار زیادی داشت. این فضیلت مدنی را نشان می دهد، ارزشی که در طول انقلاب بسیار مورد توجه بود.
در آغاز، دیوید از حامیان انقلاب، از دوستان روبسپیر و از اعضای باشگاه ژاکوبن بود. در حالی که دیگران به دنبال فرصتهای جدید و بزرگتر کشور را ترک میکردند، دیوید پشت سر ماند تا به نابودی نظم قدیمی کمک کند. او یک خودکشی بود که در کنوانسیون ملی اعدام لویی شانزدهم رای داد. مشخص نیست که چرا او این کار را کرد، زیرا در زمان پادشاه فرصت های بسیار بیشتری نسبت به دستور جدید برای او وجود داشت. برخی از افراد پیشنهاد می کنند که عشق دیوید به کلاسیک باعث شد تا او همه چیز را در آن دوره، از جمله حکومت جمهوری خواه، بپذیرد.
عده ای دیگر معتقد بودند که کلید فعالیت انقلابی این هنرمند را در شخصیت او می یابند. بدون شک، میتوان انتظار داشت که حساسیت هنری، خلق و خوی تند، احساسات ناپایدار، شور و شوق شدید و استقلال شدید دیوید بتواند او را در برابر نظم مستقر برگرداند، اما آنها به طور کامل ارادت او به رژیم جمهوری را توضیح ندادند. همچنین اظهارات مبهم کسانی که بر "جاه طلبی قدرتمند... و انرژی غیرعادی اراده" او پافشاری می کردند، واقعاً دلیل ارتباطات انقلابی او نبود. کسانی که او را میشناختند، به جای فرصتطلبی و حسادت، انگیزهی فعالیتهای او را در این دوره برانگیخت.
به زودی، دیوید دیدگاه های انتقادی خود را به آکادمی سلطنتی نقاشی و مجسمه سازی معطوف کرد. این حمله احتمالاً در درجه اول ناشی از ریاکاری سازمان و مخالفت شخصی آنها با کار او بود، همانطور که در قسمت های قبلی زندگی دیوید دیده شد. آکادمی سلطنتی توسط سلطنت طلبان کنترل می شد که با تلاش های دیوید برای اصلاح مخالفت می کردند. بنابراین مجلس شورای ملی در نهایت دستور داد تا تغییراتی را برای انطباق با قانون اساسی جدید ایجاد کند.
دیوید سپس کار روی چیزی را آغاز کرد که بعداً او را شکار کرد: تبلیغات برای جمهوری جدید. نقاشی دیوید از بروتوس در نمایش بروتوس اثر ولتر به نمایش درآمد.
در سال 1789، ژاک لویی دیوید تلاش کرد با نقاشی خود از سوگند زمین تنیس، اثر هنری خود را در آغاز تاریخی انقلاب فرانسه به جای بگذارد. دیوید این وظیفه را نه به دلیل اعتقادات سیاسی شخصی، بلکه به این دلیل که مأمور انجام این کار شده بود، انجام داد. این نقاشی برای بزرگداشت رویدادی به همین نام بود اما هرگز تکمیل نشد. در ماه مه جلسه ای از کل املاک برای رسیدگی به اصلاحات سلطنت تشکیل شد. اختلاف نظر بر سر این بود که آیا این سه املاک به طور جداگانه، همانطور که سنت بوده است، یا به عنوان یک بدنه به هم می رسند. موافقت پادشاه با خواسته های رده های بالا باعث شد که نمایندگان دولت سوم در 17 ژوئن نام خود را به مجلس ملی تغییر دهند. آنها سه روز بعد هنگامی که قصد ملاقات داشتند از سالن اجتماعات قفل شدند و مجبور شدند دوباره به زمین تنیس سرپوشیده سلطنتی بروند. آنها به ریاست ژان سیلوین بیلی «سوگند جدی دادند که هرگز از هم جدا نشوند» تا زمانی که قانون اساسی ملی ایجاد شود. در سال 1789 این رویداد به عنوان نمادی از اتحاد ملی علیه رژیم باستانی تلقی شد. این سوگند با رد شرایط کنونی، انتقال جدیدی را در تاریخ و ایدئولوژی بشری نشان داد. دیوید توسط انجمن دوستان قانون اساسی، نهادی که در نهایت ژاکوبن ها را تشکیل می دهد، برای تجلیل از این رویداد نمادین استخدام شد.
این نمونه از چند جهت قابل توجه است زیرا در نهایت دیوید را به باین کشاند
متحد با پیوستن به ژاکوبن ها در سیاست درگیر شد. قرار بود این تصویر در مقیاس عظیم باشد. چهرههای پیشزمینه قرار بود پرترههایی در اندازه واقعی همتایان، از جمله ژان سیلوین بیلی، رئیس مجلس مؤسسان باشد. دیوید در جستجوی بودجه اضافی به انجمن دوستان قانون اساسی روی آورد. بودجه این پروژه از سوی بیش از سه هزار مشترک تامین می شد که امیدوار بودند پرینت تصویر را دریافت کنند. با این حال، زمانی که بودجه کافی نبود، دولت به تامین مالی پروژه پایان داد.
دیوید در سال 1790 تصمیم گرفت تا رویداد معاصر را به یک تصویر تاریخی بزرگ تبدیل کند که در سالن 1791 به عنوان یک نقاشی بزرگ با قلم و جوهر ظاهر شود. همانطور که در سوگند هوراتی ها، دیوید نشان دهنده اتحاد مردان در خدمت به یک آرمان میهن پرستانه است. بازوهای دراز شده ای که در هر دو اثر برجسته است، به باور عمیق دیوید مبنی بر اینکه اعمال فضیلت جمهوری خواهانه شبیه به رومیان در فرانسه انجام می شود، نشان می دهد. دیوید در چیزی که اساساً یک عمل عقل و خرد بود، فضایی از درام را در این اثر خلق می کند. به نظر می رسد که خود قدرت مردم در صحنه با هوای طوفانی "دم می کند"، به نوعی اشاره به طوفانی که انقلاب خواهد بود.
نمادگرایی در این اثر هنری از نزدیک نشان دهنده رویدادهای انقلابی است که در آن زمان رخ می دهد. چهره ای که در وسط قرار دارد بازوی راست خود را بالا می گیرد و سوگند یاد می کند که تا زمانی که به هدف خود برای ایجاد "ساختار قلمرو مستقر بر پایه های محکم" نرسند هرگز منحل نخواهند شد. اهمیت این نماد با این واقعیت برجسته می شود که بازوهای جمعیت به سمت دست او زاویه دارند و به شکل مثلثی شکل می گیرند. علاوه بر این، فضای باز در نیمه بالایی که در تضاد با هیاهوی نیمه پایینی است، بر بزرگی سوگند زمین تنیس تأکید می کند.
دیوید در تلاش برای به تصویر کشیدن وقایع سیاسی انقلاب در «زمان واقعی»، در حال قدم گذاشتن در مسیری جدید و نرفته در دنیای هنر بود. با این حال، توماس کرو استدلال میکند که این مسیر «مثلاً کمتر راهی به جلو بود تا یک بنبست برای نقاشی تاریخ». اساساً، تاریخ از بین رفتن سوگند زمین تنیس دیوید، دشواری خلق آثار هنری را که رویدادهای سیاسی کنونی و بحث برانگیز را به تصویر میکشد، نشان میدهد. شرایط سیاسی در فرانسه بیش از حد ناپایدار بود که اجازه تکمیل نقاشی را نمی داد. اتحادی که قرار بود در سوگند زمین تنیس نماد شود، دیگر در سال 1792 که رادیکال شده بود وجود نداشت. در سال 1792 دیگر اتفاق نظر وجود نداشت که همه انقلابیون در زمین تنیس "قهرمان" باشند. تعداد قابل توجهی از قهرمانان 1789 به تبهکاران سال 1792 تبدیل شده بودند. در این فضای سیاسی ناپایدار، کار دیوید ناتمام ماند. دیوید در حالی که فقط چند فیگور برهنه بر روی بوم بزرگ ترسیم شده بود، سوگند زمین تنیس را رها کرد. تکمیل آن از نظر سیاسی نادرست بود. پس از این واقعه، زمانی که دیوید سعی کرد در نقاشی هایش اظهارنظری سیاسی داشته باشد، به استفاده کمتر سیاسی از استعاره برای انتقال پیام خود بازگشت.
هنگامی که ولتر در سال 1778 درگذشت، کلیسا از دفن وی در کلیسا محروم شد و جسد او در نزدیکی یک صومعه دفن شد. یک سال بعد، دوستان قدیمی ولتر کارزاری را برای دفن جسد او در پانتئون آغاز کردند، زیرا اموال کلیسا توسط دولت فرانسه مصادره شده بود. در سال 1791، دیوید به عنوان رئیس کمیته سازماندهی مراسم، رژه در خیابان های پاریس به پانتئون منصوب شد. علیرغم بارش باران و مخالفت محافظه کاران به دلیل هزینه زیاد، این راهپیمایی ادامه یافت. نزدیک به 100 هزار نفر حمل «پدر انقلاب» را به آرامگاه تماشا کردند. این اولین جشنواره از بسیاری از جشنواره های بزرگ بود که توسط دیوید برای جمهوری برگزار شد. او در ادامه جشنواره هایی را برای شهدایی که در مبارزه با سلطنت طلبان جان باختند برگزار کرد. این تشییع جنازه بازتاب اعیاد مذهبی یونانیان و رومیان بت پرست بود و از نظر بسیاری به عنوان کیوانی شناخته می شود.
دیوید بسیاری از نمادهای انقلابی را در این نمایشهای تئاتری گنجاند و آیینهای تشریفاتی را سازماندهی کرد و در واقع خود هنرهای کاربردی را رادیکال کرد. محبوب ترین نمادی که دیوید به عنوان وزیر تبلیغات مسئول آن بود، از تصاویر کلاسیک یونانی گرفته شده بود. تغییر و دگرگونی آنها با سیاست معاصر. در یک جشنواره مفصل که در سالگرد شورشی که سلطنت را به زانو درآورد، برگزار شد، شخصیت هرکول دیوید در صفوفی به دنبال الهه آزادی (ماریانا) آشکار شد. آزادی، نماد آرمان های روشنگری در اینجا توسط نماد هرکول واژگون می شد. قدرت و اشتیاق برای حفاظت از جمهوری در برابر تفرقه و جناح بندی. دیوید در سخنرانی خود در طول راهپیمایی "به صراحت بر مخالفت بین مردم و سلطنت تاکید کرد؛ هرکول هرکول انتخاب شد تا این مخالفت را بیشتر آشکار کند". آرمان هایی که دی
مشتاق مرتبط با هرکول او به تنهایی این شخصیت را از نشانه ای از رژیم قدیم به یک نماد قدرتمند جدید انقلاب تبدیل کرد. "دیوید او را به نمایندگی از یک قدرت جمعی و مردمی تبدیل کرد. او یکی از نشانه های مورد علاقه سلطنت را انتخاب کرد و آن را بازتولید کرد، ارتقا داد و آن را به نشانه مخالف خود به یادگار گذاشت." هرکول، تصویر، برای انقلابیون تبدیل شد، چیزی برای تجمع.
در ژوئن 1791، پادشاه تلاش بدی برای فرار از کشور انجام داد، اما در مرز اتریش هلند از هدف خود دستگیر شد و مجبور شد تحت مراقبت به پاریس بازگردد. لویی شانزدهم از امپراتور لئوپولد دوم اتریش، برادر ماری آنتوانت، درخواست های محرمانه ای کرده بود تا او را به تاج و تخت خود بازگرداند. این امر پذیرفته شد و اتریش فرانسه را تهدید کرد که اگر زوج سلطنتی صدمه ببینند. مردم در واکنش، شاه را دستگیر کردند. این منجر به تهاجم پس از محاکمه و اعدام لوئیس و ماری-آنتوانت شد. سلطنت بوربون توسط مردم فرانسه در سال 1792 نابود شد - پس از ناپلئون بازسازی شد، سپس با بازسازی خانه بناپارت دوباره نابود شد. هنگامی که کنوانسیون ملی جدید اولین جلسه خود را برگزار کرد، دیوید با دوستانش ژان پل مارات و روبسپیر نشسته بود. در این کنوانسیون، دیوید به زودی لقب "تروریست وحشی" را به دست آورد. ماموران روبسپیر یک انبار مخفی حاوی مکاتبات پادشاه را کشف کردند که ثابت می کرد او در تلاش برای سرنگونی دولت بود و خواستار اعدام او شدند. کنوانسیون ملی محاکمه لویی شانزدهم را برگزار کرد. دیوید به مرگ پادشاه رای داد و باعث شد همسرش که یک سلطنت طلب بود از او طلاق بگیرد.
هنگامی که لویی شانزدهم در 21 ژانویه 1793 اعدام شد، مرد دیگری نیز مرده بود - لوئیس میشل لو پلتیه دو سنت فارژو. Le Peletier در روز قبل توسط محافظ سلطنتی در انتقام از رای دادن به مرگ پادشاه کشته شد. از دیوید خواسته شد تا مراسم تشییع جنازه را ترتیب دهد و Le Peletier Assassinated را نقاشی کرد. در آن، شمشیر قاتل با یک رشته موی اسب در بالای بدن لو پلتیه آویزان شده بود، مفهومی که از داستان ضرب المثل باستانی شمشیر داموکلس الهام گرفته شده بود که ناامنی قدرت و موقعیت را نشان می داد. این نشان دهنده شجاعت لو پلتیه و همراهانش در سرکوب یک پادشاه ظالم بود. شمشیر یک تکه کاغذ را سوراخ می کند که روی آن نوشته شده بود "به مرگ ظالم رای می دهم" و به عنوان ادای احترام در پایین سمت راست تصویر، دیوید کتیبه "David to Le Peletier. 20 ژانویه 1793" را قرار داد. این نقاشی بعداً توسط دختر سلطنتی لو پلتیه نابود شد و تنها با یک طراحی، یک حکاکی و روایتهای معاصر شناخته میشود. با این وجود، این اثر در کارنامه کاری دیوید مهم بود زیرا این اولین نقاشی کامل شده از انقلاب فرانسه بود که در کمتر از سه ماه ساخته شد و اثری بود که از طریق آن روند بازسازی را آغاز کرد که با مرگ مارات، شاهکار دیوید ادامه خواهد یافت.
در 13 ژوئیه 1793، دوست دیوید مارات توسط شارلوت کوردی با چاقویی که در لباس خود پنهان کرده بود، ترور شد. او به بهانه ارائه لیستی از افرادی که باید به عنوان دشمن فرانسه اعدام شوند، وارد خانه مارات شد. مارات از او تشکر کرد و گفت که هفته آینده آنها را گیوتین خواهند کرد که کوردی بلافاصله او را به طرز مرگباری با چاقو زد. مدت کوتاهی بعد او را گیوتین کردند. کوردی از یک حزب سیاسی مخالف بود که نامش را میتوان در یادداشتی که مارات در نقاشی بعدی دیوید، مرگ مارات دارد، دید. مارات، یکی از اعضای کنوانسیون ملی و یک روزنامه نگار، به بیماری پوستی مبتلا بود که باعث خارش وحشتناک او شد. تنها آرامشی که میتوانست به دست آورد حمامش بود که روی آن یک میز بداهه ساخت تا فهرست ضدانقلابیون مظنون خود را بنویسد که قرار بود به سرعت محاکمه شوند و در صورت محکومیت، گیوتین شوند. دیوید بار دیگر یک تشییع جنازه تماشایی ترتیب داد و مارات در پانتئون به خاک سپرده شد. قرار بود جسد مارات روی تخت رومی گذاشته شود، زخمش نمایان شود و دست راستش قلمی را که برای دفاع از جمهوری و مردمش استفاده کرده بود دراز کند. این مفهوم با این واقعیت که جسد شروع به پوسیدگی کرده بود پیچیده می شد. جسد مارات باید به طور دورهای با آب و سرکه پاشیده میشد، زیرا مردم برای دیدن جسد او قبل از تشییع در 15 و 16 ژوئیه ازدحام میکردند. بوی تعفن آنقدر بد شد که مراسم تشییع جنازه تا غروب 16 جولای انجام شد.
مرگ مارات، شاید مشهورترین نقاشی دیوید، پیتای انقلاب نامیده شده است. پس از تقدیم این نقاشی به همایش گفت: «شهروندان، مردم دوباره دوستشان را صدا می زدند؛ صدای مهجورشان شنیده شد: داوود، قلم موها را بردارید... انتقام مارات را بگیرید... صدای مردم را شنیدم. اطاعت کردم.» دیوید باید به سرعت کار می کرد، اما نتیجه یک تصویر ساده و قدرتمند بود.
مرگ مارات، 1793، تصویر اصلی ترور شد و مارات و داوود را در جهان انقلاب جاودانه کرد. این قطعه امروزه به عنوان «شاهدی تکان دهنده برای آنچه می تواند باشد
زمانی به دست میآید که اعتقادات سیاسی یک هنرمند مستقیماً در آثارش تجلی مییابد." یک شهید سیاسی فوراً خلق شد همانطور که دیوید مارات را با تمام نشانههای قتل واقعی به تصویر میکشد، به شکلی که بسیار شبیه مسیح یا شاگردانش است. موضوع اگرچه واقع گرایانه است. در ترکیبی نسبتاً فراطبیعی بیجان باقی میماند. با سنگ قبر جانشینی که در مقابل او قرار گرفته و نور تقریباً مقدسی بر کل صحنه تابیده شده است؛ اشاره به وجودی خارج از این جهان دارد. بسیاری دیگر از اصلاحطلبان اجتماعی پرشور دنیای مدرن، به نظر میرسد که نوع جدیدی از دین را ایجاد کردهاند.» در مرکز این باورها، جمهوری قرار داشت.
پس از اعدام پادشاه، جنگ بین جمهوری جدید و تقریباً تمام قدرت های بزرگ اروپا در گرفت. دیوید، به عنوان یکی از اعضای کمیته امنیت عمومی، مستقیماً به سلطنت ترور کمک کرد. داوود آخرین جشنواره خود را برگزار کرد: جشنواره حق تعالی. روبسپیر متوجه شده بود که این جشنواره ها چه ابزار تبلیغاتی عظیمی هستند و تصمیم گرفت با آمیختن ایده های اخلاقی با جمهوری و بر اساس ایده های روسو، دین جدیدی ایجاد کند. این روند قبلاً با مصادره زمین های کلیسا و الزام کشیشان به سوگند به دولت آغاز شده بود. اعیاد، که festes نامیده می شود، روش تلقین خواهد بود. در روز مقرر، 20 پریرال طبق تقویم انقلابی، روبسپیر صحبت کرد، از پلهها پایین آمد و با مشعلی که دیوید به او هدیه داد، تصویر مقوایی را که نماد بیخدایی بود، سوزاند و تصویری از خرد را در زیر آن نمایان کرد.
به زودی، جنگ شروع به خوب شدن کرد. نیروهای فرانسوی در نیمه جنوبی هلند (که بعداً به بلژیک تبدیل شد) راهپیمایی کردند و وضعیت اضطراری که کمیته ایمنی عمومی را تحت کنترل قرار داده بود دیگر وجود نداشت. سپس توطئهگران روبسپیر را در کنوانسیون ملی دستگیر کردند و او بعداً گیوتین شد و در واقع به سلطنت ترور پایان داد. هنگامی که روبسپیر دستگیر شد، دیوید به دوستش فریاد زد: "اگر شوکران را بنوشی، من آن را با تو می نوشم." پس از این، او ظاهراً بیمار شد و به دلیل "معده درد" در جلسه عصر حاضر نشد که او را از گیوتین شدن همراه با روبسپیر نجات داد. دیوید ابتدا از 2 اوت تا 28 دسامبر 1794 و سپس از 29 مه تا 3 اوت 1795 دستگیر و در زندان قرار گرفت. در آنجا پرتره خود را ترسیم کرد و او را بسیار جوانتر از آنچه که در واقع بود نشان داد و همچنین پرتره زندانبانش را.
پس از ملاقات همسر دیوید در زندان، او ایده گفتن داستان تجاوز به زنان سابین را در سر داشت. زنان سابین که صلح را با دویدن بین مبارزان برقرار می کنند، که مداخله زنان سابین نیز نامیده می شود، گفته می شود که برای احترام به همسرش نقاشی شده است، با مضمون غلبه عشق بر درگیری. این نقاشی همچنین به عنوان یک التماس برای اتحاد دوباره مردم پس از خونریزی انقلاب تلقی شد.
دیوید سبک جدیدی را برای این نقاشی در نظر گرفت، سبکی که او آن را «سبک یونانی خالص» نامید، برخلاف «سبک رومی» نقاشیهای تاریخی قبلیاش. سبک جدید به شدت تحت تأثیر کار تاریخدان هنر یوهان یواخیم وینکلمان قرار گرفت. به قول دیوید، "بارزترین خصوصیات کلی شاهکارهای یونانی سادگی نجیب و عظمت بی صدا در حالت و همچنین در بیان است." به جای عضلانی بودن و زاویه دار بودن فیگورهای آثار گذشته او، اینها بیشتر رنگ آمیزی شده، زنانه و نقاشی بودند.
این اثر نیز او را مورد توجه ناپلئون قرار داد. داستان این نقاشی به شرح زیر است: "رومی ها دختران همسایه های خود، سابین ها را ربودند. برای انتقام از این ربوده شدن، سابین ها به رم حمله کردند، البته نه بلافاصله - از هرسیلیا، دختر تاتیوس، رهبر سابین ها. با رومولوس، رهبر روم ازدواج کرده بود و سپس از او صاحب دو فرزند شد.در اینجا هرسیلیا را بین پدر و شوهرش می بینیم که به جنگجویان دو طرف سوگند می دهد که همسران را از شوهر یا مادرشان نگیرند. سایر زنان سابین به توصیه های او می پیوندند." در این مدت شهدای انقلاب را از پانتئون گرفته و در محل مشترک دفن کردند و مجسمه های انقلابی را تخریب کردند. وقتی دیوید سرانجام به کشور آزاد شد، فرانسه تغییر کرده بود. همسرش موفق شد او را از زندان آزاد کند و او نامه هایی به همسر سابقش نوشت و به او گفت که هرگز از دوست داشتن او دست نمی کشد. او در سال 1796 دوباره با او ازدواج کرد. در نهایت، او به طور کامل به موقعیت خود بازگشت، به استودیوی خود عقب نشینی کرد، شاگردان گرفت و اکثراً از سیاست بازنشسته شد.
در آگوست 1796، دیوید و بسیاری از هنرمندان دیگر طوماری را امضا کردند که توسط کواترمر دو کوئینسی تنظیم شده بود که حکمت تصرف برنامه ریزی شده آثار هنری از رم را زیر سوال می برد. کارگردان باراس معتقد بود که دیوید برای امضای قرارداد "فریب" خورده است، اگرچه یکی از شاگردان دیوید به یاد می آورد که استادش در سال 1798 از این واقعیت که شاهکارها از ایتالیا وارد شده اند ابراز تاسف کرد.
ارتباط او با کمیته ایمنی عمومی در طول ترور منجر به امضای حکم اعدام الکساندر دو بوهارنایس، یک نجیب خردسال شد. بیوه بوهارنا، ژوزفین، با ناپلئون بناپارت ازدواج کرد و ملکه او شد. خود دیوید تاجگذاری آنها را در تاجگذاری ناپلئون و ژوزفین در 2 دسامبر 1804 به تصویر کشیده است.
دیوید از اولین ملاقات ناپلئون که تحت تأثیر ویژگی های کلاسیک بناپارت قرار گرفته بود، تحسین کننده بود. دیوید با درخواست از ژنرال پرمشغله و بی حوصله، توانست طرح ناپلئون را در سال 1797 ترسیم کند. دیوید چهره فاتح ایتالیا را ضبط کرد، اما ترکیب کامل ناپلئون که پیمان صلح با اتریش را برگزار می کرد ناتمام باقی مانده است. این احتمالاً تصمیم خود ناپلئون پس از در نظر گرفتن وضعیت سیاسی فعلی بوده است. او ممکن است تبلیغاتی را که این پرتره ایجاد میکند بد زمان میدانست. بناپارت برای داوود احترام زیادی قائل بود و از او خواست که در سال 1798 او را به مصر همراهی کند، اما دیوید نپذیرفت، به ظاهر تمایلی نداشت که آسایش مادی، امنیت و آرامش ذهنی را که در طول سالها به دست آورده بود، رها کند. دومینیک ویوانت دنون، طراح و حکاکی، به جای آن به مصر رفت و بیشتر کارهای مستند و باستان شناسی ارائه کرد.
پس از کودتای موفقیتآمیز ناپلئون در سال 1799، به عنوان کنسول اول، دیوید را مأمور کرد تا یادبود عبور شجاعانهاش از کوههای آلپ را جشن بگیرد. عبور از گذرگاه سنت برنارد به فرانسوی ها این امکان را داد که ارتش اتریش را غافلگیر کنند و در نبرد مارنگو در 14 ژوئن 1800 پیروز شوند. اگرچه ناپلئون روی یک قاطر از کوه های آلپ عبور کرده بود، اما درخواست کرد که او را "آرام بر یک قاطر" به تصویر بکشند. اسب آتشین». دیوید از عبور ناپلئون از سن برنارد تبعیت کرد. پس از اعلام امپراتوری در سال 1804، دیوید نقاش رسمی دربار رژیم شد. در این دوره شاگردانی را جذب کرد که یکی از آنها نقاش بلژیکی پیتر ون هانسلر بود.
یکی از کارهایی که دیوید برای آن سفارش داده شد، تاج گذاری ناپلئون (1805-1807) بود. دیوید اجازه داشت مراسم را تماشا کند. او برنامه های نوتردام را تحویل داد و شرکت کنندگان در مراسم تاج گذاری به استودیوی او آمدند تا به صورت انفرادی ژست بگیرند، البته هرگز امپراتور (تنها باری که دیوید از ناپلئون نشسته بود در سال 1797 بود). دیوید موفق شد با مداخله حامی هنری سابق مارشال یواخیم مورات، برادر زن امپراتور، با ملکه جوزفین و خواهر ناپلئون، کارولین مورات، یک نشست خصوصی داشته باشد. دیوید برای پیشینهاش، گروه کر نوتردام را به عنوان شخصیتهای تکمیلکنندهاش انتخاب کرد. پاپ پیوس هفتم آمد تا برای نقاشی بنشیند و در واقع داوود را برکت داد. ناپلئون به دیدن نقاش آمد، ساعتی به بوم خیره شد و گفت: "دیوید، به تو سلام می کنم." دیوید به دلیل هوس های مختلف ناپلئون مجبور شد چندین قسمت از نقاشی را دوباره انجام دهد و برای این نقاشی بیست و چهار هزار فرانک دریافت کرد.
دیوید در سال 1803 به مقام فرماندهی لژیون افتخار رسید. او در سال 1808 به مقام افسری رسید.
در بازگشت بوربنها به قدرت، دیوید در فهرست انقلابیون سابق و بناپارتیستهای ممنوعه قرار گرفت – به دلیل رأی دادن به اعدام به پادشاه مخلوع لوئیس شانزدهم. و برای شرکت در مرگ لویی هفدهم. لوئی هفدهم زندانی که با بدرفتاری و گرسنگی مواجه شده بود، مجبور شد با مادرش، ملکه ماری آنتوانت، اعتراف دروغین به زنای با محارم کند. این نادرست بود، زیرا پسر زود از مادرش جدا شد و اجازه ارتباط با او را نداشت. با این حال، این ادعا به او کمک کرد تا گیوتین را به دست آورد. با این حال، لویی هجدهم، پادشاه بوربون که به تازگی بازسازی شده بود، دیوید را عفو کرد و حتی به او سمت نقاش دربار را پیشنهاد داد. دیوید نپذیرفت و تبعید خود را در بروکسل ترجیح داد. در آنجا، او هنرمندان بروکسلی مانند فرانسوا-ژوزف ناوز و ایگناس بریس را آموزش داد و تحت تأثیر قرار داد، کوپید و روان را نقاشی کرد و بقیه عمر خود را بی سر و صدا با همسرش (که دوباره ازدواج کرده بود) گذراند. در آن زمان، او صحنههای اسطورهای در مقیاس کوچکتر و پرترههایی از شهروندان بروکسل و مهاجران ناپلئونی، مانند بارون جرارد، کشید.
دیوید آخرین اثر بزرگ خود، خلع سلاح مریخ توسط زهره و سه فیض، را از 1822 تا 1824 خلق کرد. در دسامبر 1823، او نوشت: "این آخرین تصویری است که می خواهم نقاشی کنم، اما می خواهم در آن از خودم پیشی بگیرم. تاریخ هفتاد و پنج سالگی ام را روی آن می گذارم و پس از آن دیگر هرگز قلم مو را بر نمی دارم.» نقاشی تمامشده - که چینیهای رنگشده را به دلیل رنگآمیزی شفاف آن تداعی میکند - ابتدا در بروکسل، سپس در پاریس، جایی که دانشآموزان سابق او برای تماشای آن جمع شدند، به نمایش گذاشته شد.
این نمایشگاه پس از کسر هزینه های عملیاتی 13000 فرانک سودآور بود، بنابراین بیش از 10000 نفر از نقاشی بازدید و مشاهده کردند. در سالهای پایانی زندگی، دیوید حتی پس از سکتهای که در بهار 1825 صورتش را مخدوش کرد و سخنرانیاش را نامفهوم کرد، به طور کامل بر تواناییهای هنریاش نظارت داشت. در ژوئن 1825، او تصمیم گرفت نسخه بهبودیافتهای از خشم آشیل (همچنین بهعنوان قربانی کردن) آغاز کند.
ژاک لوئیس دیوید
فرانسوی، 1748 - 1825
ژاک لوئیس دیوید نقاش فرانسوی به سبک نئوکلاسیک بود که به عنوان نقاش برجسته آن دوران شناخته می شد. در دهه 1780 برند مغزی نقاشی تاریخ او تغییر ذائقه را به دور از بیهودگی روکوکو به سمت ریاضت و شدت کلاسیک و احساس تشدید نشان داد که با فضای اخلاقی سالهای پایانی رژیم باستانی هماهنگ شد.
دیوید بعداً از حامیان فعال انقلاب فرانسه و دوست ماکسیمیلیان روبسپیر (1758-1794) شد و عملاً یک دیکتاتور هنر در جمهوری فرانسه بود. او که پس از سقوط روبسپیر از قدرت به زندان افتاد، پس از آزادی با رژیم سیاسی دیگری همسو شد: رژیم ناپلئون، اولین کنسول فرانسه. در این زمان او سبک امپراتوری خود را توسعه داد که به دلیل استفاده از رنگ های گرم ونیزی قابل توجه بود. پس از سقوط ناپلئون از قدرت امپراتوری و احیای بوربن، دیوید خود را به بروکسل تبعید کرد، سپس در پادشاهی متحده هلند، جایی که تا زمان مرگش در آنجا ماند. دیوید شاگردان زیادی داشت، که او را قویترین تأثیر را در هنر فرانسه در اوایل قرن نوزدهم، بهویژه نقاشی آکادمیک سالن، تبدیل کرد.
ژاک لوئیس دیوید در 30 اوت 1748 در یک خانواده مرفه فرانسوی در پاریس به دنیا آمد. هنگامی که حدود 9 سال داشت پدرش در یک دوئل کشته شد و مادرش او را نزد عموهای معمار مرفه خود رها کرد. آنها این کار را انجام دادند که او تحصیلات عالی را در کالج کواتر-ملت ها، دانشگاه پاریس دریافت کرد، اما او هرگز دانشجوی خوبی نبود - او یک تومور در صورت داشت که مانع صحبتش می شد، و او همیشه مشغول نقاشی بود. او دفترهایش را با نقاشی پوشانده بود و یک بار گفت: "من همیشه پشت صندلی مربی پنهان می شدم و در طول کلاس نقاشی می کشیدم". به زودی او تمایل داشت نقاش شود، اما عموها و مادرش می خواستند او معمار شود. او بر مخالفت ها غلبه کرد و برای آموختن نزد فرانسوا بوچر (1703-1770)، نقاش برجسته آن زمان، که از بستگان دور نیز بود، رفت. بوچر یک نقاش روکوکو بود، اما ذائقهها در حال تغییر بود و مد روکوکو جای خود را به سبک کلاسیکتری داد. بوچر تصمیم گرفت که به جای سرپرستی دیوید، دیوید را نزد دوستش جوزف-ماری وین (1716-1809)، نقاشی که واکنش کلاسیک به روکوکو را پذیرفته بود، بفرستد. در آنجا، دیوید در آکادمی سلطنتی، واقع در محلی که اکنون موزه لوور است، شرکت کرد.
هر سال آکادمی به دانشجوی ممتاز جایزه معتبر Prix de Rome اعطا می کرد که هزینه اقامت 3 تا 5 ساله در رم را تأمین می کرد. از آنجایی که هنرمندان اکنون سبکهای کلاسیک را مرور میکردند، این سفر به برندگان فرصتی داد تا بقایای دوران باستان کلاسیک و آثار استادان رنسانس ایتالیایی را در دست مطالعه کنند. آنها که پانسیونر نامیده میشوند در پاسگاه آکادمی فرانسه در رم، که از سالهای 1737 تا 1793 کاخ مانچینی در ویا دل کورسو بود، مستقر بودند. دیوید سه تلاش متوالی برای برنده شدن جایزه سالانه انجام داد (با مینروا مبارزه با مریخ، دیانا و آپولو که بچههای نیوب را میکشد و مرگ سنکا) که هر شکست ظاهراً به کینه مادامالعمر او نسبت به موسسه کمک میکرد. دیوید پس از دومین فقدان خود در سال 1772 دست به اعتصاب غذا زد که دو روز و نیم طول کشید تا اینکه دانشکده او را تشویق به ادامه نقاشی کرد. با اطمینان از اینکه اکنون از حمایت و پشتیبانی لازم برای بردن جایزه برخوردار است، تحصیلات خود را با اشتیاق فراوان از سر گرفت - اما سال بعد نتوانست دوباره جایزه رم را برنده شود. سرانجام، در سال 1774، دیوید جایزه روم را به دلیل قدرت نقاشی خود از Erasistratus کشف علت بیماری آنتیوخوس، موضوعی که توسط داوران تعیین شده بود، دریافت کرد. در اکتبر 1775 او با مربی خود، ژوزف ماری وین، که به تازگی به عنوان مدیر آکادمی فرانسه در رم منصوب شده بود، به ایتالیا سفر کرد.
زمانی که دیوید در ایتالیا بود، بیشتر آثار استادان قرن هفدهم مانند پوسین، کاراواجو و کاراچی را مطالعه کرد. دیوید اگرچه اعلام کرد "عتیقه مرا اغوا نمی کند، فاقد انیمیشن است، حرکت نمی کند"، دوازده کتاب طراحی را با نقاشی هایی پر کرد که او و استودیوی خود تا پایان عمر از آنها به عنوان کتاب نمونه استفاده کردند. او با نقاش رافائل منگز (1728-1779) آشنا شد که با تمایل روکوکو به شیرین کردن و بی اهمیت جلوه دادن موضوعات باستانی مخالف بود و در عوض از مطالعه دقیق منابع کلاسیک و پیروی دقیق از مدل های باستانی حمایت می کرد. رویکرد اصولی و تاریخی منگ در بازنمایی موضوعات کلاسیک عمیقاً بر نقاشی دیوید پیش از انقلاب، مانند The Vestal Virgin، احتمالاً از دهه 1780 تأثیر گذاشت. منگز همچنین دیوید را با نوشتههای نظری مربوط به مجسمهسازی باستانی توسط یوهان یواخیم وینکلمان (1717-1768)، محقق آلمانی که بهعنوان بنیانگذار تاریخ هنر مدرن شناخته میشود، آشنا کرد. به عنوان بخشی از جایزه روم، دیوید در سال 1779 از خرابه های تازه حفاری شده پمپئی بازدید کرد، که این باور او را عمیق تر کرد که تداوم فرهنگ کلاسیک شاخصی از قدرت مفهومی و رسمی ابدی آن است. در طول این سفر، دیوید همچنین مشتاقانه نقاشان رنسانس عالی، رافائل ما را مطالعه کرد
king تأثیر عمیق و ماندگاری بر هنرمند جوان فرانسوی گذاشت.
اگر چه همطلبان دیوید در آکادمی به سختی میتوانستند با او کنار بیایند، اما به نبوغ او پی بردند. مدت اقامت داوید در آکادمی فرانسه در رم یک سال تمدید شد. در ژوئیه 1780 به پاریس بازگشت. در آنجا، او افرادی را یافت که آماده بودند از نفوذ خود برای او استفاده کنند و او به عنوان عضو رسمی آکادمی سلطنتی انتخاب شد. او دو نقاشی برای آکادمی فرستاد و هر دو در سالن 1781 گنجانده شدند که افتخاری بزرگ بود. او مورد ستایش نقاشان مشهور معاصرش قرار گرفت، اما مدیریت آکادمی سلطنتی با این جوان تازه کار بسیار خصمانه بود. پس از سالن، پادشاه به دیوید اقامتگاهی در لوور اعطا کرد، امتیازی کهن و بسیار مورد نظر هنرمندان بزرگ. زمانی که پیمانکار ساختمان های پادشاه، ام پیکول، با دیوید هماهنگ می کرد، از هنرمند خواست تا با دخترش، مارگریت شارلوت، ازدواج کند. این ازدواج برای او پول و در نهایت چهار فرزند به ارمغان آورد. دیوید حدود 50 شاگرد خودش را داشت و از طرف دولت مأمور شد تا نقاشی "هوراس که توسط پدرش دفاع می شود" را بکشد، اما به زودی تصمیم گرفت: "فقط در روم می توانم رومی ها را نقاشی کنم." پدرشوهرش پول مورد نیاز سفر را فراهم کرد و دیوید به همراه همسر و سه تن از شاگردانش به رم رفت که یکی از آنها به نام ژان ژرمن دروآیس (1763–1788) برنده جایزه رم بود. آن سال.
در رم، دیوید سوگند معروف خود را در سال 1784 نقاشی کرد. در این قطعه، هنرمند به ارزشهای روشنگری اشاره میکند و در عین حال به قرارداد اجتماعی روسو اشاره میکند. آرمان جمهوری خواهی ژنرال با قرار گرفتن هر سه پسر در انطباق با پدر، به کانون اصلی نقاشی تبدیل شد. سوگند بین شخصیتها را میتوان بهعنوان اقدامی برای اتحاد مردان با الزام دولت خواند. موضوع نقشهای جنسیتی نیز در این قطعه آشکار میشود، زیرا زنان در هوراتی به شدت با گروه برادران مخالف هستند. داوود پدر را با پشت به زنان به تصویر می کشد و آنها را از سوگند باز می دارد. همچنین به نظر می رسد که در مقیاس کوچکتر و از نظر فیزیکی از چهره های مرد جدا شده باشند. مردانگی و نظم و انضباط مردانه که توسط موضع گیری های سفت و سخت و مطمئن مردان به نمایش گذاشته می شود نیز به شدت در تضاد با نرمی خمیده و خروشان زنانه ایجاد شده در نیمه دیگر ترکیب است. در اینجا ما شاهد تقسیم واضح ویژگیهای مرد و زن هستیم که جنسیتها را به نقشهای خاص تحت دکترین رایج روسو در مورد «حوزههای مجزا» محدود میکرد.
این آرمان های انقلابی در توزیع عقاب ها نیز نمایان است. در حالی که سوگند هوراتی ها و سوگند زمین تنیس بر اهمیت از خود گذشتگی مردانه برای کشور و میهن پرستی تأکید می کنند، توزیع عقاب ها از خودگذشتگی برای امپراتور (ناپلئون) و اهمیت شکوه میدان نبرد می خواهد.
در سال 1787، دیوید مدیر آکادمی فرانسه در رم نشد، این سمتی بود که او بسیار می خواست. کنت مسئول انتصابات گفت که دیوید خیلی جوان است، اما گفت که در 6 تا 12 سال از او حمایت خواهد کرد. این وضعیت یکی از مواردی است که باعث میشود او در سالهای آینده به آکادمی انتقاد کند.
برای سالن 1787، دیوید مرگ سقراط معروف خود را به نمایش گذاشت. "سقراط که به مرگ محکوم شده است، قوی، آرام و در صلح، در مورد جاودانگی روح بحث می کند. او در محاصره کریتون، دوستان و شاگردان غمگینش، مشغول تدریس، فلسفه ورزی و در واقع شکرگزاری خدای سلامت، اسکلپیوس، برای این کار است. شوکران دم میکند که مرگی آرام را تضمین میکند... همسر سقراط را میتوان دید که به تنهایی بیرون از اتاق غمگین است و به دلیل ضعفش از کار برکنار شده است. منتقدان سقراط را با سقف سیستین میکل آنژ و بیت رافائل مقایسه کردند و یکی پس از ده بازدید از سالن، آن را «به تمام معنا کامل» توصیف کرد. دنیس دیدرو گفت که به نظر می رسد او آن را از روی نقش برجسته باستانی کپی کرده است. این نقاشی با فضای سیاسی آن زمان بسیار هماهنگ بود. برای این نقاشی، دیوید توسط یک "آثار تشویقی" سلطنتی تجلیل نشد.
دیوید برای نقاشی بعدی خود، «لیکتورها اجساد پسرانش را برای بروتوس می آورند» خلق کرد. کار جذابیت فوق العاده ای برای آن زمان داشت. قبل از افتتاح سالن، انقلاب فرانسه آغاز شده بود. مجلس ملی تأسیس شده بود و باستیل سقوط کرده بود. دربار سلطنتی نمی خواست تبلیغات مردم را تحریک کند، بنابراین همه نقاشی ها قبل از آویزان شدن باید بررسی می شدند. پرتره دیوید از لاووازیه، که یک شیمیدان و فیزیکدان و همچنین یکی از اعضای فعال حزب ژاکوبن بود، به دلایلی توسط مقامات ممنوع شد. وقتی روزنامهها گزارش دادند که دولت اجازه نمایش «لیکتورها اجساد پسرانش را برای بروتوس میآورند» را نداده بود، مردم خشمگین شدند و خانواده سلطنتی مجبور به تسلیم شدند. . این نقاشی لوسیوس جونیوس بروتوس، رهبر روم را در حال غمگینی برای پسرانش نشان می دهد. پسران بروتوس برای سرنگونی حکومت و بازگرداندن سلطنت تلاش کرده بودند، بنابراین پدر برای حفظ جمهوری دستور مرگ آنها را داد. بروتوس مدافع قهرمان جمهوری بود و خانواده خود را فدای خیر جمهوری کرد. در سمت راست، مادر دو دخترش را در آغوش گرفته است و پرستار در سمت راست در مضطرب دیده می شود. بروتوس در سمت چپ نشسته، تنها، در حال فکر کردن است و ظاهراً اجساد پسرانش را بیرون میاندازد. دانستن اینکه چه کاری برای کشورش بهترین بوده است، اما وضعیت تنشآمیز پاها و انگشتانش آشفتگی درونی او را آشکار میکند. کل نقاشی یک نماد جمهوری خواه بود و واضح است که در این زمان ها در فرانسه معنای بسیار زیادی داشت. این فضیلت مدنی را نشان می دهد، ارزشی که در طول انقلاب بسیار مورد توجه بود.
در آغاز، دیوید از حامیان انقلاب، از دوستان روبسپیر و از اعضای باشگاه ژاکوبن بود. در حالی که دیگران به دنبال فرصتهای جدید و بزرگتر کشور را ترک میکردند، دیوید پشت سر ماند تا به نابودی نظم قدیمی کمک کند. او یک خودکشی بود که در کنوانسیون ملی اعدام لویی شانزدهم رای داد. مشخص نیست که چرا او این کار را کرد، زیرا در زمان پادشاه فرصت های بسیار بیشتری نسبت به دستور جدید برای او وجود داشت. برخی از افراد پیشنهاد می کنند که عشق دیوید به کلاسیک باعث شد تا او همه چیز را در آن دوره، از جمله حکومت جمهوری خواه، بپذیرد.
عده ای دیگر معتقد بودند که کلید فعالیت انقلابی این هنرمند را در شخصیت او می یابند. بدون شک، میتوان انتظار داشت که حساسیت هنری، خلق و خوی تند، احساسات ناپایدار، شور و شوق شدید و استقلال شدید دیوید بتواند او را در برابر نظم مستقر برگرداند، اما آنها به طور کامل ارادت او به رژیم جمهوری را توضیح ندادند. همچنین اظهارات مبهم کسانی که بر "جاه طلبی قدرتمند... و انرژی غیرعادی اراده" او پافشاری می کردند، واقعاً دلیل ارتباطات انقلابی او نبود. کسانی که او را میشناختند، به جای فرصتطلبی و حسادت، انگیزهی فعالیتهای او را در این دوره برانگیخت.
به زودی، دیوید دیدگاه های انتقادی خود را به آکادمی سلطنتی نقاشی و مجسمه سازی معطوف کرد. این حمله احتمالاً در درجه اول ناشی از ریاکاری سازمان و مخالفت شخصی آنها با کار او بود، همانطور که در قسمت های قبلی زندگی دیوید دیده شد. آکادمی سلطنتی توسط سلطنت طلبان کنترل می شد که با تلاش های دیوید برای اصلاح مخالفت می کردند. بنابراین مجلس شورای ملی در نهایت دستور داد تا تغییراتی را برای انطباق با قانون اساسی جدید ایجاد کند.
دیوید سپس کار روی چیزی را آغاز کرد که بعداً او را شکار کرد: تبلیغات برای جمهوری جدید. نقاشی دیوید از بروتوس در نمایش بروتوس اثر ولتر به نمایش درآمد.
در سال 1789، ژاک لویی دیوید تلاش کرد با نقاشی خود از سوگند زمین تنیس، اثر هنری خود را در آغاز تاریخی انقلاب فرانسه به جای بگذارد. دیوید این وظیفه را نه به دلیل اعتقادات سیاسی شخصی، بلکه به این دلیل که مأمور انجام این کار شده بود، انجام داد. این نقاشی برای بزرگداشت رویدادی به همین نام بود اما هرگز تکمیل نشد. در ماه مه جلسه ای از کل املاک برای رسیدگی به اصلاحات سلطنت تشکیل شد. اختلاف نظر بر سر این بود که آیا این سه املاک به طور جداگانه، همانطور که سنت بوده است، یا به عنوان یک بدنه به هم می رسند. موافقت پادشاه با خواسته های رده های بالا باعث شد که نمایندگان دولت سوم در 17 ژوئن نام خود را به مجلس ملی تغییر دهند. آنها سه روز بعد هنگامی که قصد ملاقات داشتند از سالن اجتماعات قفل شدند و مجبور شدند دوباره به زمین تنیس سرپوشیده سلطنتی بروند. آنها به ریاست ژان سیلوین بیلی «سوگند جدی دادند که هرگز از هم جدا نشوند» تا زمانی که قانون اساسی ملی ایجاد شود. در سال 1789 این رویداد به عنوان نمادی از اتحاد ملی علیه رژیم باستانی تلقی شد. این سوگند با رد شرایط کنونی، انتقال جدیدی را در تاریخ و ایدئولوژی بشری نشان داد. دیوید توسط انجمن دوستان قانون اساسی، نهادی که در نهایت ژاکوبن ها را تشکیل می دهد، برای تجلیل از این رویداد نمادین استخدام شد.
این نمونه از چند جهت قابل توجه است زیرا در نهایت دیوید را به باین کشاند
متحد با پیوستن به ژاکوبن ها در سیاست درگیر شد. قرار بود این تصویر در مقیاس عظیم باشد. چهرههای پیشزمینه قرار بود پرترههایی در اندازه واقعی همتایان، از جمله ژان سیلوین بیلی، رئیس مجلس مؤسسان باشد. دیوید در جستجوی بودجه اضافی به انجمن دوستان قانون اساسی روی آورد. بودجه این پروژه از سوی بیش از سه هزار مشترک تامین می شد که امیدوار بودند پرینت تصویر را دریافت کنند. با این حال، زمانی که بودجه کافی نبود، دولت به تامین مالی پروژه پایان داد.
دیوید در سال 1790 تصمیم گرفت تا رویداد معاصر را به یک تصویر تاریخی بزرگ تبدیل کند که در سالن 1791 به عنوان یک نقاشی بزرگ با قلم و جوهر ظاهر شود. همانطور که در سوگند هوراتی ها، دیوید نشان دهنده اتحاد مردان در خدمت به یک آرمان میهن پرستانه است. بازوهای دراز شده ای که در هر دو اثر برجسته است، به باور عمیق دیوید مبنی بر اینکه اعمال فضیلت جمهوری خواهانه شبیه به رومیان در فرانسه انجام می شود، نشان می دهد. دیوید در چیزی که اساساً یک عمل عقل و خرد بود، فضایی از درام را در این اثر خلق می کند. به نظر می رسد که خود قدرت مردم در صحنه با هوای طوفانی "دم می کند"، به نوعی اشاره به طوفانی که انقلاب خواهد بود.
نمادگرایی در این اثر هنری از نزدیک نشان دهنده رویدادهای انقلابی است که در آن زمان رخ می دهد. چهره ای که در وسط قرار دارد بازوی راست خود را بالا می گیرد و سوگند یاد می کند که تا زمانی که به هدف خود برای ایجاد "ساختار قلمرو مستقر بر پایه های محکم" نرسند هرگز منحل نخواهند شد. اهمیت این نماد با این واقعیت برجسته می شود که بازوهای جمعیت به سمت دست او زاویه دارند و به شکل مثلثی شکل می گیرند. علاوه بر این، فضای باز در نیمه بالایی که در تضاد با هیاهوی نیمه پایینی است، بر بزرگی سوگند زمین تنیس تأکید می کند.
دیوید در تلاش برای به تصویر کشیدن وقایع سیاسی انقلاب در «زمان واقعی»، در حال قدم گذاشتن در مسیری جدید و نرفته در دنیای هنر بود. با این حال، توماس کرو استدلال میکند که این مسیر «مثلاً کمتر راهی به جلو بود تا یک بنبست برای نقاشی تاریخ». اساساً، تاریخ از بین رفتن سوگند زمین تنیس دیوید، دشواری خلق آثار هنری را که رویدادهای سیاسی کنونی و بحث برانگیز را به تصویر میکشد، نشان میدهد. شرایط سیاسی در فرانسه بیش از حد ناپایدار بود که اجازه تکمیل نقاشی را نمی داد. اتحادی که قرار بود در سوگند زمین تنیس نماد شود، دیگر در سال 1792 که رادیکال شده بود وجود نداشت. در سال 1792 دیگر اتفاق نظر وجود نداشت که همه انقلابیون در زمین تنیس "قهرمان" باشند. تعداد قابل توجهی از قهرمانان 1789 به تبهکاران سال 1792 تبدیل شده بودند. در این فضای سیاسی ناپایدار، کار دیوید ناتمام ماند. دیوید در حالی که فقط چند فیگور برهنه بر روی بوم بزرگ ترسیم شده بود، سوگند زمین تنیس را رها کرد. تکمیل آن از نظر سیاسی نادرست بود. پس از این واقعه، زمانی که دیوید سعی کرد در نقاشی هایش اظهارنظری سیاسی داشته باشد، به استفاده کمتر سیاسی از استعاره برای انتقال پیام خود بازگشت.
هنگامی که ولتر در سال 1778 درگذشت، کلیسا از دفن وی در کلیسا محروم شد و جسد او در نزدیکی یک صومعه دفن شد. یک سال بعد، دوستان قدیمی ولتر کارزاری را برای دفن جسد او در پانتئون آغاز کردند، زیرا اموال کلیسا توسط دولت فرانسه مصادره شده بود. در سال 1791، دیوید به عنوان رئیس کمیته سازماندهی مراسم، رژه در خیابان های پاریس به پانتئون منصوب شد. علیرغم بارش باران و مخالفت محافظه کاران به دلیل هزینه زیاد، این راهپیمایی ادامه یافت. نزدیک به 100 هزار نفر حمل «پدر انقلاب» را به آرامگاه تماشا کردند. این اولین جشنواره از بسیاری از جشنواره های بزرگ بود که توسط دیوید برای جمهوری برگزار شد. او در ادامه جشنواره هایی را برای شهدایی که در مبارزه با سلطنت طلبان جان باختند برگزار کرد. این تشییع جنازه بازتاب اعیاد مذهبی یونانیان و رومیان بت پرست بود و از نظر بسیاری به عنوان کیوانی شناخته می شود.
دیوید بسیاری از نمادهای انقلابی را در این نمایشهای تئاتری گنجاند و آیینهای تشریفاتی را سازماندهی کرد و در واقع خود هنرهای کاربردی را رادیکال کرد. محبوب ترین نمادی که دیوید به عنوان وزیر تبلیغات مسئول آن بود، از تصاویر کلاسیک یونانی گرفته شده بود. تغییر و دگرگونی آنها با سیاست معاصر. در یک جشنواره مفصل که در سالگرد شورشی که سلطنت را به زانو درآورد، برگزار شد، شخصیت هرکول دیوید در صفوفی به دنبال الهه آزادی (ماریانا) آشکار شد. آزادی، نماد آرمان های روشنگری در اینجا توسط نماد هرکول واژگون می شد. قدرت و اشتیاق برای حفاظت از جمهوری در برابر تفرقه و جناح بندی. دیوید در سخنرانی خود در طول راهپیمایی "به صراحت بر مخالفت بین مردم و سلطنت تاکید کرد؛ هرکول هرکول انتخاب شد تا این مخالفت را بیشتر آشکار کند". آرمان هایی که دی
مشتاق مرتبط با هرکول او به تنهایی این شخصیت را از نشانه ای از رژیم قدیم به یک نماد قدرتمند جدید انقلاب تبدیل کرد. "دیوید او را به نمایندگی از یک قدرت جمعی و مردمی تبدیل کرد. او یکی از نشانه های مورد علاقه سلطنت را انتخاب کرد و آن را بازتولید کرد، ارتقا داد و آن را به نشانه مخالف خود به یادگار گذاشت." هرکول، تصویر، برای انقلابیون تبدیل شد، چیزی برای تجمع.
در ژوئن 1791، پادشاه تلاش بدی برای فرار از کشور انجام داد، اما در مرز اتریش هلند از هدف خود دستگیر شد و مجبور شد تحت مراقبت به پاریس بازگردد. لویی شانزدهم از امپراتور لئوپولد دوم اتریش، برادر ماری آنتوانت، درخواست های محرمانه ای کرده بود تا او را به تاج و تخت خود بازگرداند. این امر پذیرفته شد و اتریش فرانسه را تهدید کرد که اگر زوج سلطنتی صدمه ببینند. مردم در واکنش، شاه را دستگیر کردند. این منجر به تهاجم پس از محاکمه و اعدام لوئیس و ماری-آنتوانت شد. سلطنت بوربون توسط مردم فرانسه در سال 1792 نابود شد - پس از ناپلئون بازسازی شد، سپس با بازسازی خانه بناپارت دوباره نابود شد. هنگامی که کنوانسیون ملی جدید اولین جلسه خود را برگزار کرد، دیوید با دوستانش ژان پل مارات و روبسپیر نشسته بود. در این کنوانسیون، دیوید به زودی لقب "تروریست وحشی" را به دست آورد. ماموران روبسپیر یک انبار مخفی حاوی مکاتبات پادشاه را کشف کردند که ثابت می کرد او در تلاش برای سرنگونی دولت بود و خواستار اعدام او شدند. کنوانسیون ملی محاکمه لویی شانزدهم را برگزار کرد. دیوید به مرگ پادشاه رای داد و باعث شد همسرش که یک سلطنت طلب بود از او طلاق بگیرد.
هنگامی که لویی شانزدهم در 21 ژانویه 1793 اعدام شد، مرد دیگری نیز مرده بود - لوئیس میشل لو پلتیه دو سنت فارژو. Le Peletier در روز قبل توسط محافظ سلطنتی در انتقام از رای دادن به مرگ پادشاه کشته شد. از دیوید خواسته شد تا مراسم تشییع جنازه را ترتیب دهد و Le Peletier Assassinated را نقاشی کرد. در آن، شمشیر قاتل با یک رشته موی اسب در بالای بدن لو پلتیه آویزان شده بود، مفهومی که از داستان ضرب المثل باستانی شمشیر داموکلس الهام گرفته شده بود که ناامنی قدرت و موقعیت را نشان می داد. این نشان دهنده شجاعت لو پلتیه و همراهانش در سرکوب یک پادشاه ظالم بود. شمشیر یک تکه کاغذ را سوراخ می کند که روی آن نوشته شده بود "به مرگ ظالم رای می دهم" و به عنوان ادای احترام در پایین سمت راست تصویر، دیوید کتیبه "David to Le Peletier. 20 ژانویه 1793" را قرار داد. این نقاشی بعداً توسط دختر سلطنتی لو پلتیه نابود شد و تنها با یک طراحی، یک حکاکی و روایتهای معاصر شناخته میشود. با این وجود، این اثر در کارنامه کاری دیوید مهم بود زیرا این اولین نقاشی کامل شده از انقلاب فرانسه بود که در کمتر از سه ماه ساخته شد و اثری بود که از طریق آن روند بازسازی را آغاز کرد که با مرگ مارات، شاهکار دیوید ادامه خواهد یافت.
در 13 ژوئیه 1793، دوست دیوید مارات توسط شارلوت کوردی با چاقویی که در لباس خود پنهان کرده بود، ترور شد. او به بهانه ارائه لیستی از افرادی که باید به عنوان دشمن فرانسه اعدام شوند، وارد خانه مارات شد. مارات از او تشکر کرد و گفت که هفته آینده آنها را گیوتین خواهند کرد که کوردی بلافاصله او را به طرز مرگباری با چاقو زد. مدت کوتاهی بعد او را گیوتین کردند. کوردی از یک حزب سیاسی مخالف بود که نامش را میتوان در یادداشتی که مارات در نقاشی بعدی دیوید، مرگ مارات دارد، دید. مارات، یکی از اعضای کنوانسیون ملی و یک روزنامه نگار، به بیماری پوستی مبتلا بود که باعث خارش وحشتناک او شد. تنها آرامشی که میتوانست به دست آورد حمامش بود که روی آن یک میز بداهه ساخت تا فهرست ضدانقلابیون مظنون خود را بنویسد که قرار بود به سرعت محاکمه شوند و در صورت محکومیت، گیوتین شوند. دیوید بار دیگر یک تشییع جنازه تماشایی ترتیب داد و مارات در پانتئون به خاک سپرده شد. قرار بود جسد مارات روی تخت رومی گذاشته شود، زخمش نمایان شود و دست راستش قلمی را که برای دفاع از جمهوری و مردمش استفاده کرده بود دراز کند. این مفهوم با این واقعیت که جسد شروع به پوسیدگی کرده بود پیچیده می شد. جسد مارات باید به طور دورهای با آب و سرکه پاشیده میشد، زیرا مردم برای دیدن جسد او قبل از تشییع در 15 و 16 ژوئیه ازدحام میکردند. بوی تعفن آنقدر بد شد که مراسم تشییع جنازه تا غروب 16 جولای انجام شد.
مرگ مارات، شاید مشهورترین نقاشی دیوید، پیتای انقلاب نامیده شده است. پس از تقدیم این نقاشی به همایش گفت: «شهروندان، مردم دوباره دوستشان را صدا می زدند؛ صدای مهجورشان شنیده شد: داوود، قلم موها را بردارید... انتقام مارات را بگیرید... صدای مردم را شنیدم. اطاعت کردم.» دیوید باید به سرعت کار می کرد، اما نتیجه یک تصویر ساده و قدرتمند بود.
مرگ مارات، 1793، تصویر اصلی ترور شد و مارات و داوود را در جهان انقلاب جاودانه کرد. این قطعه امروزه به عنوان «شاهدی تکان دهنده برای آنچه می تواند باشد
زمانی به دست میآید که اعتقادات سیاسی یک هنرمند مستقیماً در آثارش تجلی مییابد." یک شهید سیاسی فوراً خلق شد همانطور که دیوید مارات را با تمام نشانههای قتل واقعی به تصویر میکشد، به شکلی که بسیار شبیه مسیح یا شاگردانش است. موضوع اگرچه واقع گرایانه است. در ترکیبی نسبتاً فراطبیعی بیجان باقی میماند. با سنگ قبر جانشینی که در مقابل او قرار گرفته و نور تقریباً مقدسی بر کل صحنه تابیده شده است؛ اشاره به وجودی خارج از این جهان دارد. بسیاری دیگر از اصلاحطلبان اجتماعی پرشور دنیای مدرن، به نظر میرسد که نوع جدیدی از دین را ایجاد کردهاند.» در مرکز این باورها، جمهوری قرار داشت.
پس از اعدام پادشاه، جنگ بین جمهوری جدید و تقریباً تمام قدرت های بزرگ اروپا در گرفت. دیوید، به عنوان یکی از اعضای کمیته امنیت عمومی، مستقیماً به سلطنت ترور کمک کرد. داوود آخرین جشنواره خود را برگزار کرد: جشنواره حق تعالی. روبسپیر متوجه شده بود که این جشنواره ها چه ابزار تبلیغاتی عظیمی هستند و تصمیم گرفت با آمیختن ایده های اخلاقی با جمهوری و بر اساس ایده های روسو، دین جدیدی ایجاد کند. این روند قبلاً با مصادره زمین های کلیسا و الزام کشیشان به سوگند به دولت آغاز شده بود. اعیاد، که festes نامیده می شود، روش تلقین خواهد بود. در روز مقرر، 20 پریرال طبق تقویم انقلابی، روبسپیر صحبت کرد، از پلهها پایین آمد و با مشعلی که دیوید به او هدیه داد، تصویر مقوایی را که نماد بیخدایی بود، سوزاند و تصویری از خرد را در زیر آن نمایان کرد.
به زودی، جنگ شروع به خوب شدن کرد. نیروهای فرانسوی در نیمه جنوبی هلند (که بعداً به بلژیک تبدیل شد) راهپیمایی کردند و وضعیت اضطراری که کمیته ایمنی عمومی را تحت کنترل قرار داده بود دیگر وجود نداشت. سپس توطئهگران روبسپیر را در کنوانسیون ملی دستگیر کردند و او بعداً گیوتین شد و در واقع به سلطنت ترور پایان داد. هنگامی که روبسپیر دستگیر شد، دیوید به دوستش فریاد زد: "اگر شوکران را بنوشی، من آن را با تو می نوشم." پس از این، او ظاهراً بیمار شد و به دلیل "معده درد" در جلسه عصر حاضر نشد که او را از گیوتین شدن همراه با روبسپیر نجات داد. دیوید ابتدا از 2 اوت تا 28 دسامبر 1794 و سپس از 29 مه تا 3 اوت 1795 دستگیر و در زندان قرار گرفت. در آنجا پرتره خود را ترسیم کرد و او را بسیار جوانتر از آنچه که در واقع بود نشان داد و همچنین پرتره زندانبانش را.
پس از ملاقات همسر دیوید در زندان، او ایده گفتن داستان تجاوز به زنان سابین را در سر داشت. زنان سابین که صلح را با دویدن بین مبارزان برقرار می کنند، که مداخله زنان سابین نیز نامیده می شود، گفته می شود که برای احترام به همسرش نقاشی شده است، با مضمون غلبه عشق بر درگیری. این نقاشی همچنین به عنوان یک التماس برای اتحاد دوباره مردم پس از خونریزی انقلاب تلقی شد.
دیوید سبک جدیدی را برای این نقاشی در نظر گرفت، سبکی که او آن را «سبک یونانی خالص» نامید، برخلاف «سبک رومی» نقاشیهای تاریخی قبلیاش. سبک جدید به شدت تحت تأثیر کار تاریخدان هنر یوهان یواخیم وینکلمان قرار گرفت. به قول دیوید، "بارزترین خصوصیات کلی شاهکارهای یونانی سادگی نجیب و عظمت بی صدا در حالت و همچنین در بیان است." به جای عضلانی بودن و زاویه دار بودن فیگورهای آثار گذشته او، اینها بیشتر رنگ آمیزی شده، زنانه و نقاشی بودند.
این اثر نیز او را مورد توجه ناپلئون قرار داد. داستان این نقاشی به شرح زیر است: "رومی ها دختران همسایه های خود، سابین ها را ربودند. برای انتقام از این ربوده شدن، سابین ها به رم حمله کردند، البته نه بلافاصله - از هرسیلیا، دختر تاتیوس، رهبر سابین ها. با رومولوس، رهبر روم ازدواج کرده بود و سپس از او صاحب دو فرزند شد.در اینجا هرسیلیا را بین پدر و شوهرش می بینیم که به جنگجویان دو طرف سوگند می دهد که همسران را از شوهر یا مادرشان نگیرند. سایر زنان سابین به توصیه های او می پیوندند." در این مدت شهدای انقلاب را از پانتئون گرفته و در محل مشترک دفن کردند و مجسمه های انقلابی را تخریب کردند. وقتی دیوید سرانجام به کشور آزاد شد، فرانسه تغییر کرده بود. همسرش موفق شد او را از زندان آزاد کند و او نامه هایی به همسر سابقش نوشت و به او گفت که هرگز از دوست داشتن او دست نمی کشد. او در سال 1796 دوباره با او ازدواج کرد. در نهایت، او به طور کامل به موقعیت خود بازگشت، به استودیوی خود عقب نشینی کرد، شاگردان گرفت و اکثراً از سیاست بازنشسته شد.
در آگوست 1796، دیوید و بسیاری از هنرمندان دیگر طوماری را امضا کردند که توسط کواترمر دو کوئینسی تنظیم شده بود که حکمت تصرف برنامه ریزی شده آثار هنری از رم را زیر سوال می برد. کارگردان باراس معتقد بود که دیوید برای امضای قرارداد "فریب" خورده است، اگرچه یکی از شاگردان دیوید به یاد می آورد که استادش در سال 1798 از این واقعیت که شاهکارها از ایتالیا وارد شده اند ابراز تاسف کرد.
ارتباط او با کمیته ایمنی عمومی در طول ترور منجر به امضای حکم اعدام الکساندر دو بوهارنایس، یک نجیب خردسال شد. بیوه بوهارنا، ژوزفین، با ناپلئون بناپارت ازدواج کرد و ملکه او شد. خود دیوید تاجگذاری آنها را در تاجگذاری ناپلئون و ژوزفین در 2 دسامبر 1804 به تصویر کشیده است.
دیوید از اولین ملاقات ناپلئون که تحت تأثیر ویژگی های کلاسیک بناپارت قرار گرفته بود، تحسین کننده بود. دیوید با درخواست از ژنرال پرمشغله و بی حوصله، توانست طرح ناپلئون را در سال 1797 ترسیم کند. دیوید چهره فاتح ایتالیا را ضبط کرد، اما ترکیب کامل ناپلئون که پیمان صلح با اتریش را برگزار می کرد ناتمام باقی مانده است. این احتمالاً تصمیم خود ناپلئون پس از در نظر گرفتن وضعیت سیاسی فعلی بوده است. او ممکن است تبلیغاتی را که این پرتره ایجاد میکند بد زمان میدانست. بناپارت برای داوود احترام زیادی قائل بود و از او خواست که در سال 1798 او را به مصر همراهی کند، اما دیوید نپذیرفت، به ظاهر تمایلی نداشت که آسایش مادی، امنیت و آرامش ذهنی را که در طول سالها به دست آورده بود، رها کند. دومینیک ویوانت دنون، طراح و حکاکی، به جای آن به مصر رفت و بیشتر کارهای مستند و باستان شناسی ارائه کرد.
پس از کودتای موفقیتآمیز ناپلئون در سال 1799، به عنوان کنسول اول، دیوید را مأمور کرد تا یادبود عبور شجاعانهاش از کوههای آلپ را جشن بگیرد. عبور از گذرگاه سنت برنارد به فرانسوی ها این امکان را داد که ارتش اتریش را غافلگیر کنند و در نبرد مارنگو در 14 ژوئن 1800 پیروز شوند. اگرچه ناپلئون روی یک قاطر از کوه های آلپ عبور کرده بود، اما درخواست کرد که او را "آرام بر یک قاطر" به تصویر بکشند. اسب آتشین». دیوید از عبور ناپلئون از سن برنارد تبعیت کرد. پس از اعلام امپراتوری در سال 1804، دیوید نقاش رسمی دربار رژیم شد. در این دوره شاگردانی را جذب کرد که یکی از آنها نقاش بلژیکی پیتر ون هانسلر بود.
یکی از کارهایی که دیوید برای آن سفارش داده شد، تاج گذاری ناپلئون (1805-1807) بود. دیوید اجازه داشت مراسم را تماشا کند. او برنامه های نوتردام را تحویل داد و شرکت کنندگان در مراسم تاج گذاری به استودیوی او آمدند تا به صورت انفرادی ژست بگیرند، البته هرگز امپراتور (تنها باری که دیوید از ناپلئون نشسته بود در سال 1797 بود). دیوید موفق شد با مداخله حامی هنری سابق مارشال یواخیم مورات، برادر زن امپراتور، با ملکه جوزفین و خواهر ناپلئون، کارولین مورات، یک نشست خصوصی داشته باشد. دیوید برای پیشینهاش، گروه کر نوتردام را به عنوان شخصیتهای تکمیلکنندهاش انتخاب کرد. پاپ پیوس هفتم آمد تا برای نقاشی بنشیند و در واقع داوود را برکت داد. ناپلئون به دیدن نقاش آمد، ساعتی به بوم خیره شد و گفت: "دیوید، به تو سلام می کنم." دیوید به دلیل هوس های مختلف ناپلئون مجبور شد چندین قسمت از نقاشی را دوباره انجام دهد و برای این نقاشی بیست و چهار هزار فرانک دریافت کرد.
دیوید در سال 1803 به مقام فرماندهی لژیون افتخار رسید. او در سال 1808 به مقام افسری رسید.
در بازگشت بوربنها به قدرت، دیوید در فهرست انقلابیون سابق و بناپارتیستهای ممنوعه قرار گرفت – به دلیل رأی دادن به اعدام به پادشاه مخلوع لوئیس شانزدهم. و برای شرکت در مرگ لویی هفدهم. لوئی هفدهم زندانی که با بدرفتاری و گرسنگی مواجه شده بود، مجبور شد با مادرش، ملکه ماری آنتوانت، اعتراف دروغین به زنای با محارم کند. این نادرست بود، زیرا پسر زود از مادرش جدا شد و اجازه ارتباط با او را نداشت. با این حال، این ادعا به او کمک کرد تا گیوتین را به دست آورد. با این حال، لویی هجدهم، پادشاه بوربون که به تازگی بازسازی شده بود، دیوید را عفو کرد و حتی به او سمت نقاش دربار را پیشنهاد داد. دیوید نپذیرفت و تبعید خود را در بروکسل ترجیح داد. در آنجا، او هنرمندان بروکسلی مانند فرانسوا-ژوزف ناوز و ایگناس بریس را آموزش داد و تحت تأثیر قرار داد، کوپید و روان را نقاشی کرد و بقیه عمر خود را بی سر و صدا با همسرش (که دوباره ازدواج کرده بود) گذراند. در آن زمان، او صحنههای اسطورهای در مقیاس کوچکتر و پرترههایی از شهروندان بروکسل و مهاجران ناپلئونی، مانند بارون جرارد، کشید.
دیوید آخرین اثر بزرگ خود، خلع سلاح مریخ توسط زهره و سه فیض، را از 1822 تا 1824 خلق کرد. در دسامبر 1823، او نوشت: "این آخرین تصویری است که می خواهم نقاشی کنم، اما می خواهم در آن از خودم پیشی بگیرم. تاریخ هفتاد و پنج سالگی ام را روی آن می گذارم و پس از آن دیگر هرگز قلم مو را بر نمی دارم.» نقاشی تمامشده - که چینیهای رنگشده را به دلیل رنگآمیزی شفاف آن تداعی میکند - ابتدا در بروکسل، سپس در پاریس، جایی که دانشآموزان سابق او برای تماشای آن جمع شدند، به نمایش گذاشته شد.
این نمایشگاه پس از کسر هزینه های عملیاتی 13000 فرانک سودآور بود، بنابراین بیش از 10000 نفر از نقاشی بازدید و مشاهده کردند. در سالهای پایانی زندگی، دیوید حتی پس از سکتهای که در بهار 1825 صورتش را مخدوش کرد و سخنرانیاش را نامفهوم کرد، به طور کامل بر تواناییهای هنریاش نظارت داشت. در ژوئن 1825، او تصمیم گرفت نسخه بهبودیافتهای از خشم آشیل (همچنین بهعنوان قربانی کردن) آغاز کند.